راحت طلبی (2)
ورزش و تحصیل، دو نمونه از رنجهای مفید/ «جهاد» نامی برای مدیریت رنج
مدیریت کردن رنج، برای این دوتا امر است، یکی از بین بردن رنج نابهجا و یکی مفید قرار دادن رنج. مثلاً چندتا رنج خوب پیشنهاد بدهم؛ یکی از برنامههای معقول برای مدیریت رنج، ورزش است. در ورزش خودت به استقبال یک خستگی میروی، تا یک راحتی جایش بیاید. بعد این خستگی هم تنومندترت میکند. چقدر خوب است، بارکالله.
رنج دیگری که من پیشنهاد میدهم، رنج تحصیل است. رنج تحصیل را هم تحمل بکن. ببین چقدر مشاعرت باز میشود، چقدر تعالی پیدا میکنی، چقدر هوسهایت کاهش پیدا میکند. یکی از راههای مقابله با شهوت، حکمت است. عقلانیت خودت را افزایش بدهی، شهواتت کاهش پیدا میکند. آدم فهمیده که شهوتران نمیشود.
یک پیشنهاد دیگر، یک کمی دینیتر؛ «جهاد» نامی است برای مدیریت کردن رنج؛ میروی به استقبال رنج، جهادگرانه، آنوقت بسیاری از رنجهای نابهجا را کاهش میدهی. بعد بالاخره رنج که هست عزیز من، حالا بنا بوده در تصادف دستت بشکند، در راه دفاع از خدا دستت شکسته. بارک الله! بارکالله! رنجت را مفید قرار بده. هر کسی باید یک وقتی بمیرد دیگر. یا در تصادف یا بیماری یا در راه خدا به شهادت میرسد.
در مجلس ختم این شهیدی که در اثر نهی از منکر، با اراذل و اوباش برخورد کرده بود، شرکت میکردم، واقعاً، نمیتوانستم ابتهاج خودم را پنهان کنم، اصلاً نمیتوانستم به خانواده ایشان تسلیت بگویم. در شرایطی که سالانه چندصد و چندهزار جوان، به دلایل واهی از دنیا میروند، رنج جان دادن این شهید برای چی شد؟ رنج بیماریاش، دو سال، خانۀشان را فروختند خرج بچۀشان کردند. برای چی خانۀشان را فروختند؟ برای چی بچۀشان بیمارستان بود؟ بهخاطر خدا. به به چقدر زیباست. رنج خوب بکش.
آقاپسر یکی از خادمین حضرت امام در نجف، که اهل افغانستان شریف هم هستند، به بنده میفرمود پدرم میفرمودند که بانوی مکرمۀ حضرت امام مشخصات فرمودند برو یک خرمای خیلی سفت و خشک، یک خرمایی آدرس دادند، از آنها بخر بیاور. من رفتم آوردم، اما مقبول نیفتاد. فرمودند: نه، اینها را نمیگویم، سفتتر باشد. دیگر رفتم یک خرمافروشی، چیزهایی که میخواست تقریباً بریزد دور گرفتم آوردم. بعداً پرسیدم که مادر! اینها را برای چی میخواستید؟ فرمود: امام شبها مینشینند مطالعه میکنند، من میخواهم این خرمای خشک را بگذار زیر زبانش، هم فشارش پایین نیاید، هم یک تغذیهای شده باشد؛ بعد رنج امام را در مطالعۀ شبانه بیان میکردند. من اصلاً ماندم همینجوری.
همینجوری مگر کسی به جایی میرسد؟ امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید وسط روز میرفت دنبال کار کردن برای معاش. میفرمود من میخواهم سختی کار کردن برای تأمین معاشم را خدا ببیند. (کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَخْرُجُ فِی الْهَاجِرَةِ فِی الْحَاجَةِ قَدْ کُفِیَهَا یُرِیدُ أَنْ یَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى یُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی طَلَبِ الْحَلَالِ. من لایحضره الفقیه/3/163)
مدیریت عاقلانۀ رنج، خیلی متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج
جامعۀ راحتطلب که به جایی نخواهد رسید. تفسیر زندگی یعنی مدیریت رنج. یعنی به استقبال رنج برو و مدیریت عاقلانۀ رنج، خیلی متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج. فرهنگ غربی ما را به فرار احمقانه از رنج دعوت میکند. فرهنگ اسلامی ما را به استقبال عاقلانه از رنج دعوت میکند. از دل چنین فکر و فرهنگی، جهاد برمیخیزد. امیرالمؤمنین علی(ع) چی میفرمودند؟ به استقبال بروید سختیها را، سختیها کاهش پیدا خواهد کرد و الّا سختیهای بدتری نصیبتان خواهد شد، رنج اضافی هم خواهید کشید، مگر میتواند کسی رنج نکشد؟(إِنْ لِلنَّکَبَاتِ غَایَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ تَنْتَهِیَ إِلَیْهَا فَإِذَا أُحْکِمَ عَلَى أَحَدِکُمْ لَهَا فَلْیُطَأْطِئْ لَهَا وَ یَصْبِرْ حَتَّى تَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِیلَةِ فِیهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا زَائِدٌ فِی مَکْرُوهِهَا. التمحیص/64 و تحف العقول/201)
برخورد شدید خداوند با راحتطلبان
بعضی از آیات جهاد را برایتان آورده بودم، وقت نیست، ولی یکی دوتا آیه را بگذارید فقط برایتان اشاره کنم در سورۀ توبه. اینقدر خدا از تنبلهای راحتطلبِ جهاد نرو، بدش میآید، که میفرماید پیغمبر من! در آیۀ هشتاد و سه، اگر اینها که ازت اجازه گرفتند جهاد نیایند بنشینند، با پیرزنها نشستند نیامدند جهاد، اگر دفعۀ بعد برگشتی آمدند ازتون اجازه بگیرند برای جهاد، بگو شما هرگز با من جهاد نخواهید آمد، بروید بنشینید با همان کسانی که نشسته بودید. اصلاً دیگر لیاقت بهشون نمیدهد برای برخاستن. (فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ. التوبة /83 )
در یک سورۀ دیگری، از سورههای نازنین قرآن، میفرماید: «وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ» چرا سورهای نازل نمیشود؟ مؤمنین میگویند چرا سورهای نازل نمیشود برای جهاد؟ یک سوره نازل بشود که در آن خدا فرمان جهاد بدهد، چشم. «فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ» وقتی که یک سورهای نازل بشود که دستور جنگ تویش داده، «رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ» میبینی کسانی که قلبشان مریض است، عین مردهها بهت نگاه میکنند. انگار دارد میمیرد از ترس. ترسیم خدا را ببینید. بعد میفرماید که «فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) همان مرگ هم برایشان بهتر است. چرا آیۀ قرآن برای جهاد نازل میشود مثل مردهها نگاه میکنی؟ میترسی چرا؟ خواهش میکنم آیات قرآن را در اینباره مطالعه بفرمایید.
الهی فدای آن شهدایی بشوم که خدا شاهد است یکی یکی قیافههایشان یادم میآید، زیاد مربی اخلاق نداشتند، اما از آب کره میگرفتند. مکرر خاطراتشان را شاید شنیده یا خوانده باشید. یکبار میرفت جبهه برمیگشت، مامانش تشک میانداخت، میگفت: پسرم بخواب. میگفت من روی تشک میخوابم دلم میگیرد، روی زمین میخوابید. میگفت دلم میگیرد.
از اول شروع کن، وسط راه خودت را معطل نکن. هِی میخواهی بروی روی حجاب کار کنی، روی نماز خواندنش کار کنی. این آدم راحتطلبی او را کشته. گوش نمیدهد به این حرفها. ایمان به خدا هم دارد، اما عادت نکرده، تمرین نکرده، فرهنگ برایش نشده.
در روایت دیگر امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «بِالتَّعَبِ الشَّدِیدِ تُدْرَکُ الدَّرَجَاتُ الرَّفِیعَةُ وَ الرَّاحَةُ الدَّائِمَةُ»(غررالحکم/168) با سختیهای شدید درجات رفیع درک میشود
فاصله گرفتن از راحتطلبی، یکی از عوامل مهم رشد در جبههها
یکی از صحنههایی که ما در جبههها میدیدیم و در فرآیند رشد این جوانها که یک شبه راه صدساله را طی میکردند، اتفاق میافتاد، همین جدا شدن از راحتطلبی بود. من یادم است قبل از عملیات والفجر یک، بچهها توی چادری که بودند در آن منطقۀ پشت عملیات، یک شب به همدیگر گفتند، همینجوری ابتکاری، کسی نبود که بیاید بهشون یاد بدهد، میگفتند: بچهها! آیا این بد نیست که ما هرچیزی که لازم داریم و میخواهیم از همدیگر میخواهیم و به همدیگر دستور میدهیم؟ «آن پارچ را به من بده...، آن بشقاب را به من بده» همۀمان تنبلبازی درآوردیم. بیایید مردانه عمل کنیم. تصمیم گرفتند و نور این سختکوشی را حس میکردند. اگر یک روز کمتر میدویدند توی صبحگاه، میگفتند دلم مکدّر شده، سیاه شده. ما میدیدیم شهدایی را که به مقام عالی شهادت رسیدند، خب الان میگوییم عاشق خدا بودند، چقدر مؤمن به قیامت بودند، اما این فرآیندی که طی شد تا به اینجا رسیدند، چی بود؟ یکی از مراحل بسیار زیبایش، جدا شدن از تنبلی بود.
خبرگزاری فارس/حجت الاسلام والمسلمین پناهیان
- ۹۴/۰۶/۲۶