جای خالی احمدی روشن ها خیلی احساس می شود...
به مصطفی برخورده بود!
شرکتی که برای "ایران خوردو" قطعه تولید می کرد، بوق هایش تست های استاندارد بین المللی را جواب نمی داد.
می خواستند از آفریقای جنوبی یک خط تولیددست دوم بخرند!
پیش رییس شرکت رفتیم ،گفتیم بگذارد ما هم روی پروژه کار کنیم. با اصرار راضی شد ولی ما را جدی نگرفت!
چهارم عید بود که به تهران بازگشتیم.قرار بود برایمان هتل رزو کنند. به شرکت رفتیم ولی خبری نبود! و مدیر عامل هم به مسافرت رفته بود.
این جا بود که به مصطفی گفتم: ولش کنیم و بریم!
گفت: نه!
روزها به کارخانه می رفتیم و شب ها به خوابگاه برمی گشتیم!
غذا هم یا نان و تخم مرغ می خوردیم یا نان و شیره انگور که از شهرمان آورده بودیم!
شوفاژخانه ی خوابگاه تا بعد از تعطیلات بسته بود. شب با سه تا پتو تا صبح می لرزیدیم!
چهار تا پنج روز مو به مو خط تولید را بررسی کردیم تا گیر کار را فهمیدیم!
تا قبل از سیزدهم عید کارمان تمام شد.
با ابعاد درست تست زدیم و سه چهار نمونه تحویلشان دادیم.
رفت ساپکو و همه تایید کردند!
جای ده میلیون پاداشی که قولش را داده بودند نفری سیصد هزار تومان برایمان چک کشیدند.
مصطفی همان را هم نمی گرفت!!!!!
میگفت: ما برای پول این کار را نکردیم
پی نوشت: دانشجویان بزرگوار،روزتون مبارک ،ان شاالله با کمک یکدیگر و با الگو قرار دادن شهدایی همچون احمدی روشن ،برای پیشرفت کشورمون قدم برداریم و موانع و مشکلات باعث ناامیدی و کم شدن تلاشمان نشوند.
- ۹۴/۰۹/۱۶