جهاد علمی

قال امام العلى(ع): العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. علم قدرت است هرکس آن را بیابد غلبه پیدا خواهد کرد و هر کس به آن دست نیابد بر او غلبه خواهند کرد. مطالب وبلاگ را در تلگرام دنبال کنید: https://telegram.me/jahadgaraneelm

جهاد علمی

قال امام العلى(ع): العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. علم قدرت است هرکس آن را بیابد غلبه پیدا خواهد کرد و هر کس به آن دست نیابد بر او غلبه خواهند کرد. مطالب وبلاگ را در تلگرام دنبال کنید: https://telegram.me/jahadgaraneelm

جهاد علمی

این وبلاگ گروهی سعی میکنه کمکی باشه برای کسانی که مسیر علم و تحصیل را انتخاب کردن و قصد دارن از این طریق دین خود را به انقلاب و شهدا ادا کنن.
...............................................
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۶
شهریور

سلام همسنگران بزرگوار

 امروز قسمتی از وصیت نامه شهید احمدیان را با هم میخوانیم . شهید مسعود احمدیان که همزمان با تحصیل در رشته مهندسی شیمی دانشگاه شریف در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشتند. شهید احمدیان متولد 1 مرداد 44 بودند و در 23 فروردین 66 در عملیات کربلای 8 و منطقه شلمچه به شهادت رسید. پس بیایید با دقت به دغدغه شهید توجه کنیم. باشد که راه گشا باشد.


"دوستانم ، وصیت من وصیت شهدا است ، وصیت من وصیت آن هایی است که جان بر کف نهاده و عاشقانه جانشان را بر طبق اخلاص گذاردند و در کمال خضوع جان به جان آفرین تسلیم نمودند . برادران من تنها دلیلی که برای زنده بودن در زندگی یافتم هدفدار زندگی کردن بود و تنها هدفی که قابلیت این زندگی را داشت مکتبی زندگی کردن بود چرا که ان الحیوه عقیده  و جهاد . و چرا که زبان رهبرم آموختم که تمام مقصد ما مکتب ماست.عزیزانم می دانم که این مسائل را می دانید ، نکند غفلت باعث شود که لحظه ای از اعتلای مکتب غافل شوید و خدای ناخواسته فردا دست حسرت بگزید که چرا می توانستم و نکردم . اولین چیزی که در حرکت در این مسیر مطرح است جهاد است ولی نه مبارزه با دشمن ، بلکه مبارزه با خود . بله مبارزه باخودی که همیشه این خود و من و منیت بوده که مهمترین مانع راه بوده است و همیشه اصرار بزرگان دین این بوده که سعی کنید اول خود را بسازید و بعد دیگران را ، که هیچ راهی از این بهتر برای رسیدن به فلاح و رستگاری نیست . خلاصه کنم این که سعی کنیم اول خودمان را بسازیم و از هر لحاظ تجهیز نمائیم و سپس به فکر انقلاب و کار برای اسلام باشیم والا تصور این که قلب بدون تزکیه قابلیت هدایت را در هر زمینه ای دارد کاملا غلط است . سر خودمان را به هر بهانه ای کلاه شرعی نگذاریم و محتویات ذهنی و فکری خویش را به اسم اسلام و انقلاب بیرون ندهیم که اگر بواسطه این امر کوچکترین خللی در ذهن کسی و کوچکترین شبهه ای در فکر کسی وارد شود نه تنها عملمان مورد قبول نیست بلکه فقط خودمان را به بطالت کشانده ایم و باید خود خدا به دادمان برسد."


شادی روح این شهید عزیز صلوات میفرستیم

  • شاگرد شهدا
۱۵
شهریور

اینجا مینویسم که اگر لیاقت داشتیم و شهید رضایی نژاد بهمون سر زد تبریک گفته باشیم جشن تکلیف آرمیتا جونشو.

شهید خودت رفتی و نور شدی ولی تشعشع نور جاودانه شدنت همه جا پخشه.

نشد تو صورت عکس دخترت نگاه کنم و اشکم سرازیر نشه. نه که خیلی آدم با معرفتیما! وقتی میبینمش قلبم آتیش میگیره. اون زمانیه که یاد بی معرفتیام میافتم. یاد همه کم کاریام. یاد همه تنبلیام. شاید اون نوری که از شما به صورت فرزندت رسیده میخواد چشمامو بسوزونه. برای همینه که چندین ماهه که عکس آرمیتا روی دسکتاپ لپ تاپه و نمیدونم چرا همیشه اونجاس؟! صدها فایل اومده روی دسکتاپ و جابه جا شده ولی این عکس همیشه هست.!!! وقتی شنیدم حضرت آقا برای جشن تکلیف آرمیتا هدیه فرستادن نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت! خوشحال از خنده های آرمیتا و یا ناراحت از بدی های خودم. این که آقا قرآن رو برای آرمیتا فرستاد خیلی نکته ها داخلش بود!

همیشه گفتم شهدا شرمنده ام ولی شرمندگیم برای خانواده شهید رضایی نژاد قلبمو میسوزونه.

جشن تکلیفت مبارک آرمیتا

دعا کن تکلیف ما هم مشخص باشه


  • دانشجوی ستاره دار
۱۱
شهریور


ادامه مبحث پیشوند و پسوند

البته گاهی a معانی دیگری به کلمه می دهد. مثلا در کلمات  aback(به عقب)و aside (به کنار) معنای به(سمت) به کلمه اصلی می دهد. همچنین در کلمات afire (شعله ور) و afoot(پیاده) معنای روی(on) میدهد.

پیشوند بعدی anti است. این پیشوند معنای ضد و مخالف می دهد. مثلا antiacid یعنی ضد اسید و antifriction یعنی ضد اصطکاک.

پیشوندauto معنای خود را به کلمه می افزاید. مانند کلمه auto ignition که به معنای خودسوزی است.

پیشوند bi به معنای دو است. Bifuel یعنی دوگانه سوز و bicycle یعنی دوچرخه.

پیشوند مهم دیگر con است که به همراه صورتهای تغییر شکل یافته ان بسیار کاربرد دارد. این پیشوند به معنای با(هم) است. مثلا concentric یعنی هم مرکز. اگر حرف اول کلمه ای که این پیشوند می خواهد به ان اضافه شود صدادار باشد این پیشوند تبدیل به co می شود مانند coaxial(هم محوری)؛ اگر حرف اول  یکی از حروفb،mیا p باشد تبدیل به com میشود مانند compress؛ اگر حرف اول r باشد تبدیل به cor می شود مانند correlation (همبستگی- ارتباط) و اگر حرف اول Lباشد تبدیل به col می گردد مانند collaborate (همکاری کردن). البته استثنائاتی هم وجود دارد. مثلا coworker(هم کار) و cogeneration(تولید همزمان).

تمرین. معنی کلمات زیر را بیابید.

anew, abashed, bilingual, conform, collocation, autogenous, bipolar, antiradar, antiknock, antirattle, asymmetric, autostability   

۰۷
شهریور

سلام- با عذرخواهی از دوستان. لطفا نسبت به بکاربردن این کلمه در متن استاد خرده نگیرین.

حتما بخونین

یادم نیست که اولین باری که این کلمه «خرخون» را شنیدم کی بود. اما می دانم که خیلی ها مرا به این لقب مفتخر کرده اند. خب من هم مثل هر کس دیگر از این لقب خوش ام نمی آمد و یادم می آید وقتی این کلمه را هم کلاسی هایم در مورد من بکار می بردند، برای این که به آنها نشان دهم که «خرخون» نیستم سعی می کردم دیگر پیش آنها درسهایم را دوره نکنم و اصلا روی کتاب و دفترم نگاه نکنم. البته گاهی هم «ننه من غریبا» در می آوردم و می گفتم که تمام دیشب سردرد گرفته بودم، یا مهمان آمده بود خونه امان، یا بابام برای یک کاری فرستاده بودم، و از این دست حرفها … که نتیجه بگیرم که نشد که درس بخوانم بلکه دست از سر ما بردارند. البته بچه ها هم این حرفهای من را خیلی جدی نمی گرفتند ولی به هر حال این هم یک نوع دفاع در مقابل اتهام «خرخونی» بود که چپ و راست زده می شد.

یه روز وقتی یکی از همکلاسی ها من را «خرخون» خطاب کرد، عکس العمل نشان دادم و کار به مجادله کشید. شب آن روز که می خواستم بخوابم همه اش این کلمه لعنتی «خرخون» و آن جر و بحث در مدرسه دور کله ام چرخ می زد که آخه این «خرخون» یعنی چه: یعنی من خر هستم و درس می خوانم. خب خیلی از بچه های کلاس که از من خرتر اند؛ حتما منظور این نیست؛ اگر معناش این باشد که ناراحت کننده نیست چو بچه ها که می دونند که من خر نیستم. یا منظور آنها این است که من هر چه می خونم باز عین خر هیچی نمی فهمم. این هم که درست نیست چون من اگر درس می خونم که می فهمم و توی کلاس ریاضی تمام مسئله های مشکل را من حل می کنم و بچه ها سر دفتر من با هم دعوا می کنند و تازه توی امتحان هم همیشه بهترین نمرات را می گیرم. شاید منظور آنها این باشد که من مثل خر درس می خوانم. عین خر درس می خوانم یعنی چه؟ یعنی همانطور که خر سرش را پایین می اندازد و بار را به مقصد می رساند، من هم سرم را روی کتابم می اندازم و … هی این حرفها را به خودم می زدم و به خودم دلداری می دادم که «خرخون» خیلی حرف بدی هم نیست. حتما «خرخونی» یعنی خیلی درس خونی، یعنی آنقدر درس بخوانی که انگار خر می خواهد دانشمند بشود. خب اگر آدم اینطوری دانشمند بشود که بد نیست حتی اگر مثل خر هم درس بخواند. ولی مگر خر درس می خوند؟… این حرفها صد بار توی مغزم دور خورد تا بلاخره آن شب خوابم برد.

اخیرا کسی به شوخی یا جدی چیزی به ام گفت که دوباره من را به یاد «خرخونی» آن زمان انداخت و دست مایه ای برای این دلنوشته شد. او به من گفت: «تو یه فرد خیلی معمولی هستی که فقط زیاد می خونی و زیاد کار می کنی و بلاخره یه خرخون واقعی هستی!» دیگه آن حساسیتهای دوره نوجوانی گذشته بود که از این کلمه ناراحت شوم و شب نخوابم و برای این که نشان بدهم که خرخون نیستم جواب برخی از سوالات سرکلاس یا امتحانی را ندهم و تجاهل کنم بلکه از شر همکلاسی های ناجنس رهایی پیدا کنم. در دهه پنجاه عمرم دیگر «خرخون» مفهوم بدی را برایم تداعی نمی کرد. آره من «خرخون» ام ولی تو چی هستی؟

پس از مطالعه زیاد در احوال دانشمندان، بزرگان و افراد موفق در گذشته و حال دریافتم که توفیق همواره در گرو تلاش و کوشش و محرومیت بوده است؛ کوشش و تلاش در حد غیر متعارف و در کنار آن محرومیت غیر متعارف از لذایذ زندگی و نعم دنیوی که برای بسیاری از مردم نشان از وجود رگه هایی از «خریت» دارد. وقتی شما احوال آن دانشمند کاشف[۱] هلیکوباکتری را مطالعه می کنید که برای اثبات نظریه خود مبنی بر این که زحم اثنی عشری ناشی از وجود این باکتری است، خود را آلوده می کند؛ یا آن مهندس چینی[۲] که برای حفر اولین چاه نفتی چین حاضر می شود از بیمارستان فرار کرده و به محل کارش در بدترین آب و هوا برگردد و برای جلوگیری از انفجار چاه و نبود امکانات با دست و پا سیمان درست کند و مجددا مجروح گردد بنحوی که مشرف به مرگ شود؛ یا کسی که هفته ها خود را در خانه زندانی کرده و در خانه یا آزمایشگاه مطالعه می کند و کتاب و مقاله می نویسد؛ و صدها نمونه دیگر همه حاکی از این واقعیت است که توفیق در گرو چیزی است که مردم عادی آن را غیر عادی می پندارند و آن را به «خریت» نسبت می دهند.

امروزه برخی از افراد به خصوص از نسل جوان هیچ تمایلی به زحمت و تلاش ندارند ولی در عین حال امید موفقیت دارند. برخی نیز تلاش و کوشش را اساسا بیهوده می دانند و راه کسالت و بی حالی را پیش گرفته اند به نحوی که بی رمقی و بی انگیزگی تمام وجودشان را گرفته است و چون یخ فسرده در آب هستند و هیچ انرژی از خود بروز نمی دهند. این که نشد است. چطور می شود که بدون زحمت به توفیقی دست یافت!؟

یکی از مهندسان موفق صنعت نفت که چندین سال پیش بازنشسته شد روزی به من گفت که من از بچگی کار کردم و شب و روز درس خواندم و زحمت کشیدم و نهایتا برای تحصیلات عالی به امریکا رفتم. پس از اخذ فوق لیسانس چندین سال در بدترین شرایط در فیلدهای نفتی امریکا کار کردم. از موقعی که به ایران برگشته ام نیز شب و روز توی پروژها در مناطق نفت خیز و در دمای بالاتر از پنجاه کار کردم. حالا که بعضا به شهرستان محل تولدم می روم تا اقوام و نزدیکان را ببینم و بعضی از آدمها آنجا می بینند که از جهت مالی دستم به دهانم رسیده و بلاخره یه ماشین خوب، یک خونه خوب و .. دارم، پشت سرم صفحه می گذارند که فلانی چار روز رفته توی نفت و هپل هپو کرده و برای خودش دستگاهی به هم زده است. او ادامه داد که به خدا قسم آنها که پشت سرم حرف می زنند یک دهم بلکه یک صدم رنج ها و زحمات من در زندگی را نکشیده اند ولی حالا حسرت زندگیم را می خورند و پشت سرم این خزعبلات را می بافند؛ آنها حتی یک روز در تمام عمرشان به اندازه من کار نکرده اند و حالا که موفقیت من را می بینند چنین و چنان می گویند.

بله به قول مولوی «ای تن آخر بجنب بر خود و جهدی بکن *** جهد مبارک بود از چه تو پژمرده‌ای». باید تلاش کرد و اگر خواستید از معمول مردم بالاتر شوید باید خیلی از چیزها را بر خود حرام کنید. هر شب مهمانی! هر روز تا لنگ ظهر خواب! هر روز ساعتها روبروی تلویزیون چمباتمه زدن! ساعتها وب گردی توی اینترنت! ساعتها کپ زدن و اختلاط کردن! و…. آخرش نه هنری و نه پیشرفتی و نه توفیقی و نه آینده ای. زمانی که باید کاشت و هنری کسب کرد به بازی گوشی و ناپخته گی تباهش می کنیم و بعد یک عمر رنجش را می کشیم و حسرت اش را می خوریم و برای الیتام درد خویش دیگران را متهم می سازیم و حسادت می ورزیم و آخرش با نکبت این دنیا را وداع می کنیم!

خیلی ها می گویند تلاش و کوشش برای چی؟ مگر همه که این روزها به مال و منال بادآورده رسیده اند از گذر تلاش و کوشش بوده است؟ نمی توان این حرفها را نفی کرد ولی در عین حال نمی توان بر راه صحیح و عمل صالح تکیه نکرد و افراد را به موهومات و راههای ناصواب رهنمون ساخت. حتی این پولداران نوظهور نیز در نتیجه تلاش و سعی دیگران به چنین نوایی رسیده اند و به طرق ناصحیح و از روشهای نامشروع و یا سیاستهای غلط توانسته اند سعی و کوشش دیگران را به ناحق برای خود تصاحب کنند. آنها نه رهبر ما هستند و نه مقتدای ما و نه ما تمایل داریم که راه آنها را برویم. به قول مولوی: «اما تو مگو که جهد و کوشش *** سودم نکند که بودنی بود».

من «خرخون» هستم چرا که وقتی کسی برای تحصیل به استرالیا رفته باشد و پنج سال درآن کشور باشد و حتی یکی از شهرهای آن کشور را نبیند؛ یا روی صندلیش بنشیند و مطالعه کند بدون این که متوجه شود که شش ساعت تکان نخورده است؛ یا آنقدر غرق درس و مطالعه باشد که نفهمد که صبح شده است؛ یا هزاران ساعت از اوقات فراغت خود را بجای گذراندن با خانواده و میهمانی رفتن و لذت بردن صرف نوشتن کتاب و مقاله کند و شب از درد گردن خوابش نبرد، و … خب با تمام استانداردهای جهانی هم در نظر بگیرید «خرخون» است. مگر دیگران که به توفیقاتی نایل شدند کمتر زحمت کشیدند، رنج بردند و تلاش کردند؟

بعد از این سالها حداقل این را می فهمم که «خرخون» از «خرنخون» صد پله بهتر است چون به قول مولوی «کوشش بیهوده به از خفتگی» و بنابراین عاشق «خرخون» ها هستم. چه منظور از «خرخون» همان «پرخون» باشد یا هر چیزی دیگر. من به آن کاری ندارم.

البته باید مراقب کسانی بود که ما را به «خرخونی» متهم می کنند. آنها خود دچار کسالت و پژمردگی و افسردگی هستند و تیرهای زهر آگینی در آستین دارند و به محض این که شما با آنها حشر و نشر کنید، تیرهای یأس و پژمردگی و کسالت و بی انگیزگی را به سمت شما شلیک می کنند و شما را نیز مثل خودشان مجروح خواهند ساخت. هیچ چیزی مثل کسالت و بی انگیزگی و فشل بودن مسری نیست. چرا که به قول مولوی: «از مردم پژمرده دل می‌شود افسرده *** چو پژمرده گشتی تو، دیگر نروئی».

دکتر غلامحسین شیروی/http://dr.shiravi.com/

  • دانشجوی ستاره دار
۰۳
شهریور

ترجمه متون فنی (2)

یکی از دوستان خواستار مطالبی اجتماعی شده بودند. خدمت این دوست عزیز عرض شود که چشم! حتی باید گفت که مطالب ارایه شده در این بخش برای تقویت سایر مهارتها مانند صحبت کردن و شنیدن نیز مفید است.

اما بعد بحث ما ترجمه جمله

- Insert some pin in the hole.

بود. اگر کمی دقیق شویم ممکن است شک کنیم که شاید مشکل از ترجمه ما باشد. اگر به لغت معنی مراجعه کنید می بینید که برای some معانی متعدد ذکر شده که یکی از انها "یکی" می باشد. یعنی در یک معنی some  از حروف نکره ساز است مانند a البته با تاکید بیشتر بر نکره بودن. پس معنای جمله چنین می شود پینی داخل سوراخ کنید.

۰۱
شهریور

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی بدان که زندگی می کنی

وبلاگ جهاد علمی روز پزشک را بر تمام پزشکان و دانشجویان پزشکی که قدم در این راه گذاشته اند تبریک می گوید