جهاد علمی

قال امام العلى(ع): العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. علم قدرت است هرکس آن را بیابد غلبه پیدا خواهد کرد و هر کس به آن دست نیابد بر او غلبه خواهند کرد. مطالب وبلاگ را در تلگرام دنبال کنید: https://telegram.me/jahadgaraneelm

جهاد علمی

قال امام العلى(ع): العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. علم قدرت است هرکس آن را بیابد غلبه پیدا خواهد کرد و هر کس به آن دست نیابد بر او غلبه خواهند کرد. مطالب وبلاگ را در تلگرام دنبال کنید: https://telegram.me/jahadgaraneelm

جهاد علمی

این وبلاگ گروهی سعی میکنه کمکی باشه برای کسانی که مسیر علم و تحصیل را انتخاب کردن و قصد دارن از این طریق دین خود را به انقلاب و شهدا ادا کنن.
...............................................
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.

۳۷ مطلب توسط «دانشجوی ستاره دار» ثبت شده است

۰۷
شهریور

سلام- با عذرخواهی از دوستان. لطفا نسبت به بکاربردن این کلمه در متن استاد خرده نگیرین.

حتما بخونین

یادم نیست که اولین باری که این کلمه «خرخون» را شنیدم کی بود. اما می دانم که خیلی ها مرا به این لقب مفتخر کرده اند. خب من هم مثل هر کس دیگر از این لقب خوش ام نمی آمد و یادم می آید وقتی این کلمه را هم کلاسی هایم در مورد من بکار می بردند، برای این که به آنها نشان دهم که «خرخون» نیستم سعی می کردم دیگر پیش آنها درسهایم را دوره نکنم و اصلا روی کتاب و دفترم نگاه نکنم. البته گاهی هم «ننه من غریبا» در می آوردم و می گفتم که تمام دیشب سردرد گرفته بودم، یا مهمان آمده بود خونه امان، یا بابام برای یک کاری فرستاده بودم، و از این دست حرفها … که نتیجه بگیرم که نشد که درس بخوانم بلکه دست از سر ما بردارند. البته بچه ها هم این حرفهای من را خیلی جدی نمی گرفتند ولی به هر حال این هم یک نوع دفاع در مقابل اتهام «خرخونی» بود که چپ و راست زده می شد.

یه روز وقتی یکی از همکلاسی ها من را «خرخون» خطاب کرد، عکس العمل نشان دادم و کار به مجادله کشید. شب آن روز که می خواستم بخوابم همه اش این کلمه لعنتی «خرخون» و آن جر و بحث در مدرسه دور کله ام چرخ می زد که آخه این «خرخون» یعنی چه: یعنی من خر هستم و درس می خوانم. خب خیلی از بچه های کلاس که از من خرتر اند؛ حتما منظور این نیست؛ اگر معناش این باشد که ناراحت کننده نیست چو بچه ها که می دونند که من خر نیستم. یا منظور آنها این است که من هر چه می خونم باز عین خر هیچی نمی فهمم. این هم که درست نیست چون من اگر درس می خونم که می فهمم و توی کلاس ریاضی تمام مسئله های مشکل را من حل می کنم و بچه ها سر دفتر من با هم دعوا می کنند و تازه توی امتحان هم همیشه بهترین نمرات را می گیرم. شاید منظور آنها این باشد که من مثل خر درس می خوانم. عین خر درس می خوانم یعنی چه؟ یعنی همانطور که خر سرش را پایین می اندازد و بار را به مقصد می رساند، من هم سرم را روی کتابم می اندازم و … هی این حرفها را به خودم می زدم و به خودم دلداری می دادم که «خرخون» خیلی حرف بدی هم نیست. حتما «خرخونی» یعنی خیلی درس خونی، یعنی آنقدر درس بخوانی که انگار خر می خواهد دانشمند بشود. خب اگر آدم اینطوری دانشمند بشود که بد نیست حتی اگر مثل خر هم درس بخواند. ولی مگر خر درس می خوند؟… این حرفها صد بار توی مغزم دور خورد تا بلاخره آن شب خوابم برد.

اخیرا کسی به شوخی یا جدی چیزی به ام گفت که دوباره من را به یاد «خرخونی» آن زمان انداخت و دست مایه ای برای این دلنوشته شد. او به من گفت: «تو یه فرد خیلی معمولی هستی که فقط زیاد می خونی و زیاد کار می کنی و بلاخره یه خرخون واقعی هستی!» دیگه آن حساسیتهای دوره نوجوانی گذشته بود که از این کلمه ناراحت شوم و شب نخوابم و برای این که نشان بدهم که خرخون نیستم جواب برخی از سوالات سرکلاس یا امتحانی را ندهم و تجاهل کنم بلکه از شر همکلاسی های ناجنس رهایی پیدا کنم. در دهه پنجاه عمرم دیگر «خرخون» مفهوم بدی را برایم تداعی نمی کرد. آره من «خرخون» ام ولی تو چی هستی؟

پس از مطالعه زیاد در احوال دانشمندان، بزرگان و افراد موفق در گذشته و حال دریافتم که توفیق همواره در گرو تلاش و کوشش و محرومیت بوده است؛ کوشش و تلاش در حد غیر متعارف و در کنار آن محرومیت غیر متعارف از لذایذ زندگی و نعم دنیوی که برای بسیاری از مردم نشان از وجود رگه هایی از «خریت» دارد. وقتی شما احوال آن دانشمند کاشف[۱] هلیکوباکتری را مطالعه می کنید که برای اثبات نظریه خود مبنی بر این که زحم اثنی عشری ناشی از وجود این باکتری است، خود را آلوده می کند؛ یا آن مهندس چینی[۲] که برای حفر اولین چاه نفتی چین حاضر می شود از بیمارستان فرار کرده و به محل کارش در بدترین آب و هوا برگردد و برای جلوگیری از انفجار چاه و نبود امکانات با دست و پا سیمان درست کند و مجددا مجروح گردد بنحوی که مشرف به مرگ شود؛ یا کسی که هفته ها خود را در خانه زندانی کرده و در خانه یا آزمایشگاه مطالعه می کند و کتاب و مقاله می نویسد؛ و صدها نمونه دیگر همه حاکی از این واقعیت است که توفیق در گرو چیزی است که مردم عادی آن را غیر عادی می پندارند و آن را به «خریت» نسبت می دهند.

امروزه برخی از افراد به خصوص از نسل جوان هیچ تمایلی به زحمت و تلاش ندارند ولی در عین حال امید موفقیت دارند. برخی نیز تلاش و کوشش را اساسا بیهوده می دانند و راه کسالت و بی حالی را پیش گرفته اند به نحوی که بی رمقی و بی انگیزگی تمام وجودشان را گرفته است و چون یخ فسرده در آب هستند و هیچ انرژی از خود بروز نمی دهند. این که نشد است. چطور می شود که بدون زحمت به توفیقی دست یافت!؟

یکی از مهندسان موفق صنعت نفت که چندین سال پیش بازنشسته شد روزی به من گفت که من از بچگی کار کردم و شب و روز درس خواندم و زحمت کشیدم و نهایتا برای تحصیلات عالی به امریکا رفتم. پس از اخذ فوق لیسانس چندین سال در بدترین شرایط در فیلدهای نفتی امریکا کار کردم. از موقعی که به ایران برگشته ام نیز شب و روز توی پروژها در مناطق نفت خیز و در دمای بالاتر از پنجاه کار کردم. حالا که بعضا به شهرستان محل تولدم می روم تا اقوام و نزدیکان را ببینم و بعضی از آدمها آنجا می بینند که از جهت مالی دستم به دهانم رسیده و بلاخره یه ماشین خوب، یک خونه خوب و .. دارم، پشت سرم صفحه می گذارند که فلانی چار روز رفته توی نفت و هپل هپو کرده و برای خودش دستگاهی به هم زده است. او ادامه داد که به خدا قسم آنها که پشت سرم حرف می زنند یک دهم بلکه یک صدم رنج ها و زحمات من در زندگی را نکشیده اند ولی حالا حسرت زندگیم را می خورند و پشت سرم این خزعبلات را می بافند؛ آنها حتی یک روز در تمام عمرشان به اندازه من کار نکرده اند و حالا که موفقیت من را می بینند چنین و چنان می گویند.

بله به قول مولوی «ای تن آخر بجنب بر خود و جهدی بکن *** جهد مبارک بود از چه تو پژمرده‌ای». باید تلاش کرد و اگر خواستید از معمول مردم بالاتر شوید باید خیلی از چیزها را بر خود حرام کنید. هر شب مهمانی! هر روز تا لنگ ظهر خواب! هر روز ساعتها روبروی تلویزیون چمباتمه زدن! ساعتها وب گردی توی اینترنت! ساعتها کپ زدن و اختلاط کردن! و…. آخرش نه هنری و نه پیشرفتی و نه توفیقی و نه آینده ای. زمانی که باید کاشت و هنری کسب کرد به بازی گوشی و ناپخته گی تباهش می کنیم و بعد یک عمر رنجش را می کشیم و حسرت اش را می خوریم و برای الیتام درد خویش دیگران را متهم می سازیم و حسادت می ورزیم و آخرش با نکبت این دنیا را وداع می کنیم!

خیلی ها می گویند تلاش و کوشش برای چی؟ مگر همه که این روزها به مال و منال بادآورده رسیده اند از گذر تلاش و کوشش بوده است؟ نمی توان این حرفها را نفی کرد ولی در عین حال نمی توان بر راه صحیح و عمل صالح تکیه نکرد و افراد را به موهومات و راههای ناصواب رهنمون ساخت. حتی این پولداران نوظهور نیز در نتیجه تلاش و سعی دیگران به چنین نوایی رسیده اند و به طرق ناصحیح و از روشهای نامشروع و یا سیاستهای غلط توانسته اند سعی و کوشش دیگران را به ناحق برای خود تصاحب کنند. آنها نه رهبر ما هستند و نه مقتدای ما و نه ما تمایل داریم که راه آنها را برویم. به قول مولوی: «اما تو مگو که جهد و کوشش *** سودم نکند که بودنی بود».

من «خرخون» هستم چرا که وقتی کسی برای تحصیل به استرالیا رفته باشد و پنج سال درآن کشور باشد و حتی یکی از شهرهای آن کشور را نبیند؛ یا روی صندلیش بنشیند و مطالعه کند بدون این که متوجه شود که شش ساعت تکان نخورده است؛ یا آنقدر غرق درس و مطالعه باشد که نفهمد که صبح شده است؛ یا هزاران ساعت از اوقات فراغت خود را بجای گذراندن با خانواده و میهمانی رفتن و لذت بردن صرف نوشتن کتاب و مقاله کند و شب از درد گردن خوابش نبرد، و … خب با تمام استانداردهای جهانی هم در نظر بگیرید «خرخون» است. مگر دیگران که به توفیقاتی نایل شدند کمتر زحمت کشیدند، رنج بردند و تلاش کردند؟

بعد از این سالها حداقل این را می فهمم که «خرخون» از «خرنخون» صد پله بهتر است چون به قول مولوی «کوشش بیهوده به از خفتگی» و بنابراین عاشق «خرخون» ها هستم. چه منظور از «خرخون» همان «پرخون» باشد یا هر چیزی دیگر. من به آن کاری ندارم.

البته باید مراقب کسانی بود که ما را به «خرخونی» متهم می کنند. آنها خود دچار کسالت و پژمردگی و افسردگی هستند و تیرهای زهر آگینی در آستین دارند و به محض این که شما با آنها حشر و نشر کنید، تیرهای یأس و پژمردگی و کسالت و بی انگیزگی را به سمت شما شلیک می کنند و شما را نیز مثل خودشان مجروح خواهند ساخت. هیچ چیزی مثل کسالت و بی انگیزگی و فشل بودن مسری نیست. چرا که به قول مولوی: «از مردم پژمرده دل می‌شود افسرده *** چو پژمرده گشتی تو، دیگر نروئی».

دکتر غلامحسین شیروی/http://dr.shiravi.com/

  • دانشجوی ستاره دار
۰۱
شهریور

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی بدان که زندگی می کنی

وبلاگ جهاد علمی روز پزشک را بر تمام پزشکان و دانشجویان پزشکی که قدم در این راه گذاشته اند تبریک می گوید


 

۳۱
مرداد

همه ما می دانیم که لازمه دستیابی به اهداف، تلاش وکوشش است اما در این سعی و تلاش باید به دو نکته توجه داشت: اول این که این حرکت ها باید پیوسته و مداوم باشد و نباید وقفه ای داشته باشد. این بسیار طبیعی است که شما در مسیر حرکت برای رسیدن به خواسته هایتان، به مانعی برخورد کنید. اما این نباید سبب توقف شما بشود. در واقع شما باید مانند یک رود عمل کنید. رود در بستر حرکت خود اگر به سنگی برخورد کند، در پشت آن متوقف نمی شود بلکه در کنار آن راهی برای خود پیدا می کند تا به حرکتش ادامه دهد و اگر در طول این مسیر، سنگ ها و موانع فراوانی بارها و بارها مانع حرکت آن شوند باز متوقف نمی شود. یکی از تفاوت های عمده انسان های موفق و ناموفق در همین است. انسان های بازنده و ناموفق، تنها در شرایطی حرکت می کنند که راه هموار و باز باشد و در غیر این صورت ناامیدانه از تلاش می ایستند و چه بسا اصلاً از هدف شان منصرف شوند، اما انسان های برنده و موفق هرگز توقفی ندارند. اگر به راستی مشتاق دستیابی اهداف تان هستید، این رسالت را برای خود قرار دهید که «پیوسته حرکت کنید». اگر به در بسته ای برخورد کردید، بروید و از کسی راهنمایی و مشورت بخواهید، با کسی تماس بگیرید، آگاهی تان را توسعه دهید و هر کار دیگری که از دست تان بر می آید انجام دهید. یادتان باشد تا وقتی نشسته اید که فکر خلاقی به ذهن تان خطور کند و یا با پیشنهاد فوق العاده ای مواجه شوید، اوضاع تغییر نمی کند. مهم این است که حرکت کنید. به عنوان مثال اگر شما قصد خرید (داشتن) خودرو را دارید و اکنون منبع مالی لازم را ندارید بدون توجه به مقدار پولی که برای تهیه آن لازم است، مشغول به کار شوید (هرچند کاری که می کنید درآمد مختصری داشته باشد). کارتان که تمام شد بروید و از نمایشگاه های خودرو قیمت ها را سوال کنید، از نمایندگی ها و بانک ها بپرسید که شرایط گرفتن وام چگونه است و با یکی از افراد خبره تماس بگیرید و از او راهنمایی بخواهید، شاید به ذهن او نکته ای بیاید. متأسفانه اشکال کار اینجاست که ما به این حرکت ها،  اعتنایی نمی کنیم و آن را بی اثر و کم فایده می دانیم. به همین خاطر در خانه می نشینیم و تلویزیون نگاه می کنیم! نکته دوم این که یادتان باشد تلاش و کوشش ما صرفاً  از سر انجام وظیفه است و این خداوند است که به حرکت های ما اثر می دهد. این که گفته می شود: «از تو حرکت از خدا برکت» اشاره به همین مطلب دارد. چه بسا همین حرکت های کوچک و اندک که البته پیوستگی و تداوم دارد و با ذهنیت مثبت و امیدواری به لطف پروردگار انجام می شود، برکت فوق العاده پیدا کند و به تحول عظیم در زندگی تان منجر شود؛ بنابراین در حرکت هایتان صرفاً به این فکر کنید که چه کاری اکنون از شما بر می آید و به میزان تأثیر آن فکر نکنید. مثلاً ممکن است کسی بنشیند و دست به یک محاسبه نادرست بزند و با خود بگوید: من که اکنون درآمد ماهانه ام 500 هزار تومان است، اگر ظرف بیست سال آینده یک ریال از آن را هم هزینه نکنم و تورم نیز صفر باشد می توانم خانه ای بخرم! باید توجه داشته باشید که اساساً موضوع خانه دار شدن شما به اندازه درآمدتان بستگی ندارد. این را می توانید از بسیاری از افرادی که اکنون خانه دار هستند سوال کنید که آیا آن زمان هیچ وقت به ذهن شان خطور می کرد که با درآمدی که داشتند صاحب خانه شوند؟ خلاصه کلام این‌که من و شما باید بدون تنبلی و سستی و ناامیدی، به طور جدی و پیوسته در تلاش و حرکت باشیم و پر تلاش بودن مان را به کائنات اثبات کنیم و نتیجه را به خداوند واگذار کنیم تا ما را از جایی که گمان نمی بریم به اهدافمان برساند.

 استاد سید مجتبی حورایی

 

  • دانشجوی ستاره دار
۱۷
مرداد

خدایا خسته و وامانده‌ام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصله‌ام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است؛ می‌خواهم از همه فرار کنم. می‌خواهم به کنج عزلت بگریزم. 

آه دلم گرفته.

زیر بار فشار خرد شده‌‌ام. 

خدایا به سوی تو می‌آیم و از تو کمک می‌خواهم، جز تو دادرس و پناه‌گاهی ندارم. بگذار فقط تو بدانی، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می‌کنم.

خدایا کمکم کن.ماه هاست که کمتر سوی تو آمده ام.بیشتر وقتم صرف دیگران شده.

خدایا عفوم کن.از علم و دانش، کار و کوشش، دنیا و مافیها،معلم و مدرسه،زمین و آسمان،و البته دوستان؛ خسته و سیر شده‌ام.

خدایا خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقده‌های درونی‌ام را فقط به تو بگویم.

ای غم،ای دوست قدیمی من،سلام بر تو،بیا که دلم به خاطرت می تپد.

ای خدای بزرگ! معنی زندگی را نمی‌فهمم. چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است، مرا خسته می‌کند. اصلا دلم از همه چیز سیر شده است. حتی از خوشی و لذت متنفرم. چیزهایی که دیگران به دنبال آن می‌دوند، من از آن می‌گریزم. 

فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه بر قلب و جان من سایه می‌افکند. هیچ‌گاه مرا خسته نمی‌کند. فقط یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شده‌ام و هنوز از مجالست با او لذت می‌برم. فقط یک شربت شیرین، یک نور و یک نغمه دلنواز وجود دارد که برای همیشه مفرح است و آن دوست قدیمی من غم است.

منبع: کتاب "مرگ از من فرار می کند"

پ ن: ربطش به جهاد علمی؟ این روزا نمیدونم چی به چی ربط داره؟ سخت نگیرین بهم!

  • دانشجوی ستاره دار
۰۳
مرداد

خب از اول تابستون دیگه شروع میکنم به کوب میخونم!

تازه کارام تموم شده، یکم دیگه استراحت کنم بعد از ماه رمضون دیگه شروع میکنم!

بابا وقت زیاااااااده، از شنبه اول صبح بعد از نماز دیگه روزی ده ساعت درس میخونم!

ولش کن ظهر به بعد!

اه بذار ساعت رند بشه  12 بعدش!

یک چایی بخورم خوابم بپره بعدش!!!!

اوووووووووووووه. کشتی مارو! کی دیگه میخوای شروع کنی درس خوندن؟!

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من همیشه اینجورم! شاید بعضیا مثل من باشن. خیلی خوب بلدم خودمو گول بزنم. یعنی هیچ کس تو عالم مثل خودم نتونسته سر خودم کلاه بذاره.

یادمه مهندس میگفت وقتی میخوای شروع کنی به مطالعه یک چایی بریز بخور و بعد شروع کن! یعنی اون چایی رو اول میباس میخوردی! دیگه کار نداشته باش امروز چندمه! ساعت چنده! کی دم خر میافته! بابا ول کن اینارو! شروع کن جون همشیره ابویت! (اینو از پناهیان یاد گرفتم!)

بیاید خودمونو گول نزنیم و چاییمونو زودی بخوریم!

یک موضوع دیگه در مورد " چک لیست" خوندم که بد نیست نگاهی بهش بندازین.

مهدی مالگی نژاد:

بیست و یکم مهرماه که آقای برایان تریسی به ایران آمده بودند ، سمیناری برگزار کردند که من هم در آن شرکت کرده بودم. سخنرانی در چهار جلسه برگزار شد ، در آخرین جلسه ایشان بر روی نکته ی بسیار جالبی تأکید زیاد داشتند و آن اینکه « چک لیست، زندگی مرا متحول کرد » و این تأکید زیاد مرا مطمئن کرد که باید موضوع مهمی در میان باشد. با آنکه گهگاهی از چک لیست استفاده می کردم ولی هیچ گاه تا به این حد حساس نشده بودم ، جالب است بدانید آقای برایان تریسی با آنکه در آستانه ی ۷۰ سالگی خود قرار دارد و ۲ سال پیش هم با سرطان حنجره مبارزه کرده و پیروز شده بود ولی با این حال ایشان در سال چهار کتاب می نویسد که همه جزو لیست کتاب های پرفروش آمازون قرار می گیرد و سالانه صدها سمینار برگزار می کند و فردی است که در سطح بین المللی از اعتبار خاصی برخوردار است و جالب اینکه بسیار خوش قول هم هست و همیشه ناشران کتاب هایش از اینکه سرموقع کتابش را تحویل می دهد احساس رضایت می کنند او می گوید من تمام این نظم و اثر بخشیم را از « چک لیست » دارم ! عجیب است نه ؟! ولی من بعد از سمینار با خودم گفتم اگر برایان تریسی با چنین تأکیدی می گوید « چک لیست زندگی مرا متحول کرد » ، پس باید چیز بسار مهمی باشد و با نگاهی دوباره ، بی درنگ شروع کرد، یک دفترچه سیمی کوچک برای یادداشت به ما داده بودند که من آن را برای چک لیست هایم انتخاب کردم و بعد از سمینار چندین چک لیست برای خودم تهیه کردم و از جمله چک لیست « یک صبح خوب » و مواردی از این دست در آن پیاده سازی کردم.

۱) آیا امروز صبح ساعت ۶ از خواب بیدار شده ام ؟                                            □ بله
۲) آیا روز را با امور معنوی و جملات تأکیدی شروع کرده ام ؟                                □ بله
۳) آیا به مدت ۱۵ دقیقه ورزش صبحگاهی کرده ام ؟                                          □ بله
۴) آیا صبحانه متفاوت با روز قبل خورده ام ؟ ( به جای همیشه نان و پنیر )               □ بله
۵) آیا ۲۰% (۵لقمه ) مصرف نانم را در صبحانه کم کرده ام؟                                 □ بله
۶) آیا ۱۵ دقیقه مانده به ۷ خانه را ترک کرده ام ؟                                              □ بله
۷) آیا رأس ساعت ۷:۰۰  تایم دکتر حسابی ( یادگیری زبان ) را شروع کرده ام؟        □ بله
۸) آیا نوشتن کتابم ( و یا مطالب جی۵لاین ) را رأس ساعت ۷:۳۰ شروع کرده ام ؟   □ بله
۹) آیا کار های حرفه ایم را رأس ساعت ۹ شروع کرده ام ؟                                   □ بله
۱۰) آیا به ازاء انجام تایم دکتر حسابی و « نوشتن » به خودم پاداش فوری
«چای» به خودم داده ام ؟                                                                             □ بله
۱۱ ) ….

خب این چک لیست واقعاً فوق العاده بود، به من کمک کرد نظمی که همیشه دوست داشتم را در زندگی پیاده سازی کنم ، علاوه بر آن همین که می دیدم این مربع های کوچک نازنین با تیک هائی که می زنم دائماً در حال پرشدن هستند حس فوق العاده ای پیدا می کردم، انگار دارم بازی می کنم و حاضر نبودم به هیچ وجه مربعی را تیک نخورده از دست بدهم ، تازه فهمیدم چرا برایان تریسی چنین تأکید داشت که « با چک لیست زندگی من متحول شد ».

یا زهرا

  • دانشجوی ستاره دار
۲۷
تیر

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق علیه‏ السلام :
لَو عَلِمَ النّاسُ ما فی طَلَبِ العِلمِ‏ لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفکِ المُهَجِ وخَوضِ اللُّجَجِ ؛
اگر مردم مى ‏دانستند که علم چه فوایدى دارد ، هر آینه در جستجوى آن بر مى ‏آمدند، گرچه در راه آن خون بریزند و در ژرفاى دریاها فرو روند.
عوالی اللآلی : ۴ / ۶۱ / ۹ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

این روزها هر جا که باشی حرف از مذاکرات هسته ای هست و توافقی که ممکنه اجرا بشه. از این رو در وبلاگ جهاد علمی که غیرمرتبط با مبحث علم آموزی، آن هم در زمینه مهم و حساس هسته ای نیست، خوبه مطالبی قرار داده بشه.

شهدای هسته ای این علم رو برکت دادن داخل ایران و همه ی مردم به علت سختی هایی که از تحریم های هسته ای کشیدن مالک و سهامدار این علم هستن که اونو از سایر زمینه ها مجزا میکنه و اگر بیشتر فکر کنیم خیلی جالب و عجیب به نظر میرسه.

مسئولین در حال به سرانجام رسوندن یک توافق هستن که در این مطلب خوبه چند نکته رو به همدیگه یادآوری کنیم:

اول از همه شعار ما اطاعت و گوش به فرمان بودن رهبر عزیزمونه و به فرموده ایشون، باید این توافق سیر قانونی خودش رو طی کنه و ان شاالله مسئولین همه جوانب رو در نظر بگیرن و سرانجام کار رضایت خدا و مردم عزیزمون باشه و مراقب حیله دشمنامون باشیم.

جدا از جنبه های خوب توافق و مزایایی که توافق ممکنه داشته باشه که ما هم منکرش نیستیم باید دور از هر طرز فکر و گرایشی این رو قبول کنیم که چند تا کشور زورگو قصد دارنکشور و مردم ایران رو در آموختن یک دانش و فناوری محدود کنند و اگر 30 سال دیگه بهش کسی فکر کنه، زشتی و بی شرمانه بودنش دیوونش می کنه!!! پس نباید یادمون بره این موضوع و از اون نباید راحت بگذریم!

چه خوب و باارزشه که همه کسانی که در مرتبط با هسته ای کار میکنن ذره ای سست و ناامید نشن و ادامه و تلاش خودشون رو جهاد در راه خدا بدونن. وبلاگ جهاد علمی این خواستشه و دوست داره به همه افراد امید خدا رو بده.

وبلاگ جهاد علمی هم هر کار و تلاشی رو که موجب سربلندی این مملکت اسلامی بشه جهاد در راه خدا میدونه تا در راه خدا و دفاع از مظلومین جهان صرف بشه.

وقتی مطلبو شروع کردم متن توافق نامه هم جلوام بود و قصد داشتم اشاره ای به جملاتش داشته باشم. مثلا این جمله (( ایران ظرفیت غنی‏ سازی خود در نظنز را حداکثر تا ظرفیت غنی‏ سازی اورانیوم تعداد 5060 سانتریفیوژ IR-1 نصب شده نگه خواهد داشت. سانتریفیوژهای اضافی و زیرساخت‏ های غنی ‏سازی مربوطه در نطنز تحت نظارت مستمر آژانس به نحو مشروح در پیوست 1 انبار خواهد شد. ))!!!

میخواستم بگم که اون فعل " انبار خواهد شد" چطور حرص آم رو باید دربیاره!(همون ماشین هایی که شهید احمدی روشن با چه مشکلی ساختشون). میخواستم بگم 5060 تا سانتریفیوژ IR-1 یعنی چی و چطور باید یاد نخود سیاه بیافتیم! ولی دعا میکنیم و امید داریم که خدای بزرگ مثله همیشه لطفشو شامل این مردم کنه و زندگی هاشونو رونق بیشتری بده و کاری کنه این رو کامل درک کنیم که سعادتمون گوش دادن به صدای نازنین رهبرمونه. 

این آقا واقعا کارش درسته بخدا

واقعیتش اینه که خیلی ها نظر میدن و انتقاد میکنن و خوشحال میشن و ناراحت میشن در مورد این توافق. ولی هممون بدونیم که راه درست برخورد کردن و درست تعصب نشون دادن به اون، طوری که خدا ازمون راضی باشه چیزی نیست جز راه رهبر بزرگمون.

معیارمونو بذاریم حرف آقا مطمئنا اشتباه نخواهیم کرد.

یا حق

 

  • دانشجوی ستاره دار
۲۰
تیر

سلام

با آرزوی بهترین ها به همه شما

این وبلاگ با یاری خدا و حضرت فاطمه زهرا و دوستانی که جهادوار کمک می دهند از مکان قبلی خودش(jahadeelmi.blogfa.com) که متاسفانه از آدرس اون سواستفاده کردن و مطالبشو از بین بردن، به سایت بلاگ منتقل شد. هدف ما درست قدم برداشتن تو این مسیره و کارمون اطاعت از آقامون امام خامنه ای هست که در یکی از سخنرانیهاشون می فرمایند:

امروز یکی از نیازهای اساسی و درجه‌ی یک کشور، نیاز علمی است. اگر چنانچه ما توانستیم در عرصه‌ی علمی، پیشرفتهائی را که تا امروز بحمدالله به دست آمده است، با همین سرعت دنبال کنیم، هم در زمینه‌ی مشکلات اقتصادی، هم در زمینه‌ی مشکلات سیاسی، هم در زمینه‌ی مشکلات اجتماعی، هم در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی، مطمئناً گره‌گشائی‌های بزرگی خواهد شد. علم مسئله‌ی بسیار مهمی است. در این حدود ده سال، یازده سال گذشته، در این زمینه خیلی کار شده؛ لیکن بعد از این هم باید کار شود؛ کار مضاعف شود. من عقیده‌ام این است که کار علمی در دانشگاه و در کشور باید جهادی باشد؛ کار علمیِ جهادی انجام بگیرد.۱۳۹۲/۰۵/۰۶

از همه دوستانی که تا حالا کمک دادن تشکر می کنیم و با التماس دعا می خوایم باز کمکمون کنین. در ضمن این وبلاگ یک رمز داره و اونم اسم مقدس مادرمون هست به نام (( یا زهرا)).

یا زهرا


  • دانشجوی ستاره دار